باغ باران خورده

باغ باران خورده می نوشید نور

لرزشی در سبزه های تر دوید

او به باغ آمد درونش تابناک

سایه اش در زیر و بم ها ناپدید

شاخه خم می شد به راهش مست بار

او فراتر از جهان برگ و بر

باغ سرشار از تراوش های سبز

او درونش سبزتر سرشار تر

در سر راهش درختی جان گرفت

میوه اش همزاد همرنگ هراس

پرتویی افتاد در پنهان او

دیده بود آن را به خوابی ناشناس

در جنون چیدن از خود دور شد

دست او لرزید ترسید از درخت

شور چیدن ترس را از ریشه کند

دست آمد میوه را چید از درخت

         سهراب سپهری

 حرف دلم.....اما این بار متفاوت...

 

سلام....سال نو مبارک؛ البته ببخشید که با تاخیر چند روزه تبریک میگم

امیدوارم امسال برای همه سالی قشنگ،خوب و پر از شادی باشه

راستش یکم باهاتون حرف دارم....

 

از قدیم گفتن هر اومدنی یه رفتنی داره....نمی دونم منم می خوام همینو بگم یا نه...

این وبلاگ خلوتگاه دوست داشتنی من هست

جایی که همیشه پناهی بوده برای دلتنگی ها و دل گرفتن هام

تو این باغ من دوستان خوبی پیدا کردم

دوستانی مهربانتر از برگ گل.....

نمی خوام بگم هر اومدنی یه رفتنی داره....چون دوست دارم برای همیشه تو یاد شما بمونم.

دوست دارم همونطور که اسمم خاطره است همیشه براتون یه خاطره ی خوب باقی بمونم.

این باغ تو روزهای سخت زندگی....روزهای تنهایی و سردرگمی دوست خوبی برای من بود،

هنوز هم دوست خوب من هست اما خیلی وقتها برای موندن باید رفت....

این باغ تو روزهای تنهاییم کنارم بود و حالا  تو این روزهای پیوند هم کنارم هست اما فکر میکنم

 برای اینکه همیشه یه خاطره ی خوب باشم باید برم.....

تصمیم جدی گرفتم که درس بخونم و به هدفی که داشتم و دارم برسم

برای همین متاسفانه فرصت نمیکنم،مثل قبلا اینجا رو به روز کنم و به دوستای خوبم سر بزنم

فکر میکنم اینطوری خیلی از دوستانم رو از دست بدم و برای هرکس

 این تلخ ترین اتفاقه که دوستای خوب کم کم فراموشموش کنن.

برای همین تصمیم گرفتم این وبلاگ رو تعطیل کنم....نمیدونم دائم یا موقت...برام دعا کنید..

دعا کنید من و همسرم تو راهی که درپیش داریم موفق باشیم و بتونیم

 با توکل به خدا و با کمک قدرت عشق به هم محکم و استوار قدم برداریم.

برام دعا کنید به هدفی که دارم برای تحصیل برسم ....برای همه ی دوستان دعا کنید.

از همتون ممنونم،اسم نمی برم چون می ترسم کسی رو از قلم بندازم

از محمد مهربونم هم تشکر میکنم که معنای زندگی رو به من نشون داد و

قول داد که کمکم کنه تا به هدفی که دارم برسم.

ببخشید که حرفام طولانی شد ....

امیدوارم همواره شاد و سلامت باشید وباغ زندگیتون همیشه باران خورده باشه.

یا حق

پی نوشت ۱ـ خوشبختی هدیه ی همیشگی خداست، فقط ما باید دستهایمان را

برای گرفتن هدیه دراز کنیم . . .

 

پی نوشت۲ـتو نامحدودی..پس نامحدود ببین و نامحدود بیندیش...

توان تو محدود به حدودی است که خود ساخته ای...

 

پی نوشت ۳ـ درد مندیم اى خدا درمان نما /

درد بى درمانمان درمان نما /

هر که آرد دست حاجت نزد تو /

بار الهى درد او درمان نما.

تقدیم به همسرم

حرف دلم برای مهربانم ،محمد

آمدی....

 

از راهی دور آمدی

آنقدر دور که آمدنت را

به رویاها سپرده بودم

و به آرزوهای خیالی

اما آمدی.....

لباست بوی دلتنگی های عاشقانه می دهد

بوی روزهای انتظار......

غبار سفر از چهره پاک کن

برایت چای آورده ام

چای با عطر تمام بودن ها

بازهم حرف دلم تقدیم به مهربانم محمد

 

آسمان را ببین

تمام ابرهای عاطفه از عشق ما می گویند

و همه ی پروانه های احساس

و حتی ستارگان ناپیدای صبح....

پی نوشت ۱-خدايا من اگر بد کنم تورا بنده ديگر بسيار است تو اگر با من مدارا نکنی مرا

خدايي ديگر کجاست؟

پی نوشت ۲-کاغذ سفيد را هر چه قدر هم که تميز و زيبا باشد کسي قاب نمي گيرد ،

براي ماندگاري در ذهن ها بايد حرفي برای گفتن داشت.

پی نوشت ۳-آن لحظه که قلبت به خدا نزدیک است /

آن لحظه که دیده ات ز اشک خیس است/ یاد آر که محتاج دعایت هستیم....

تعبیر رویاهای بی پایانم

حرف دلم....بدی هاش رو به خوبی خودتون ببخشید

 

ای معنای واژه های شیرین محبت

و ای پایان بخش تنهایی های تلخ

روزها به امید آمدنت گرد انتظار را به جاده می پاشم

و شب ها پریشانی نگاه بی تابم  را با ماه قسمت میکنم

می دانم روزی همراه با قطرات باران از راه خواهی رسید

و رنگین کمان عشق را ساکن قلبم می کني

....مهربان همراه لحظات بی قرار زندگی

بیا و با آمدنت تعبیری باش برای رویاهای بی پایانم


نوشته ی دلم....به بهانه ی شازده کوچولو...

 

خسته بود

مسافر راهی دور بود

سفری به عمق تاریخ

برای دیدن زمین آمده بود

اما نمیدانست زمین غمگین است

نمی دانست خاک ها دلتنگند

دلتنگ گل او

و دلتنگ آتش فشان هایش

روباه را دوست داشت

اما نمی دانست روباه هم تنهاست

زمین با آمدنش لبخند زد

و روباه شاد شد

اما سیاره اش دلتنگ او بود

دلتنگ خنده هایش

دلتنگ نگاه های بی تابش

پس شهریار کوچک باز هم سفر آغاز کرد 

سفری به عمق کهکشان

سفری به قصد سیاره ی زندگی اش

پي نوشت۱-سلام....از همه ي دوستان خوبم معذرت ميخوام كه نمي تونم

 براي اين پست خبر بدم....۲۵ آبان تقويم زندگيم ورق خورد و وارد يه صفحه ي جديد شدم،

 از همتون التماس دعا دارم، براي خوشبختي همه دعا كنيد،

 ما رو هم از دعاهاتون بي نصيب نذاريد...مخصوصا تو اين شبها و لحظه هاي عزاداري

 سالار شهيدان، كه دعاي دلهاي شكسته بالاترين طبقات عرش خدا رو هم طي مي كنه.

پی نوشت ۲-از طرف خاطره و محمد...

قدم در راهی جدید گذاشتیم.... مي خواهيم  جاده هاي

زندگي را ميزبان قدمهايمان كنيم.پناه اولمان خداست....و بعد از لطف او،دل هايمان

 دعای شما را می طلبد...زندگي مسيري ست براي صعود به قله هاي خوشبختي....

دعاهاي خيرتان را در اين صعود عاشقانه بدرقه ي راهمان كنيد...

پي نوشت۳-خدا گويد تو اي زيباتر از خورشيد زيبايم

تو اي والاترين مهمان دنيايم

شروع كن، يك قدم با تو

تمام گام هاي مانده اش با من....

دل من

السلام ای حضرت سلطان عشق
یا علی موسی الرضا ای جان عشق
السلام ای بهر عاشق سرنوشت
السلام ای تربتت باغ بهشت

حرف دلم....بدی هاش رو به بزرگی خودتون ببخشید...

 

آرام بمان دل من

آرام و تنها

لبخند شوخی تلخ چهره هاست

دل به گذر زمان مبند

دقایق را قربانی ساعت ها نکن

عبور ثانیه ها،بازی عقربه هاست

چشم انتظار به جاده ها ندوز

رفتن ها آخری ندارد

رسیدن پایان خیالی قصه هاست

محبت های ظاهری را باور نکن

و دوستی های دروغین را

عشق اکسیر کهن افسانه هاست

آرام و تنها بمان دل من،اما هرگز...

هرگز لطف او را از یاد مبر

امید پایان بخش تمام غصه هاست

 

 و باز هم حرف دلم.....

 

صفحه ای بر می دارم

قلم مو را در دست می گیرم

و تمام صفحه را سیاه میکنم

بغض در چشمانم می جوشد

اینجا هم آسمان تیره و تار است

همانند دل غمگینم

پنجره را میزبان نگاه بی تابم می کنم

باران می رقصد

گلی به دنیا لبخند می زند

قلم مو را با رنگ سفید زینت می دهم

و به سمت نقاشی می برم

قطره ای روی آن میهمان می شود

عجیب است.....

قطره تمام سیاهی ها را روشن می کند

پی نوشت ۱ـ وقتی سکوت خدا را در برابر راز و نیازت دیدی نگو خدا با من قهر است،

او به تمام کائنات فرمان سکوت داده تا حرف تو را بشنود،پس حرف دلت را بگو.

پی نوشت۲ـ همین قدر که برای به دست آوردن آرزویی ارداه کنیم،

یک گام بلند در راه نیل به آن برداشته ایم.

 پی نوشت ۳ـ برای روح بزرگ همه چیز بزرگ و محترم است وبرای روح کوچک همه چیز

کوچک و بی اهیت است حتی دوستی ومحبت.

 

سلام خوبید؟

عباداتتون قبول....من این مطلب رو دو سال قبل هم گذاشته بودم

تصمیم گرفتم باز هم ازش استفاده کنم...امیدوارم بپسندید..

التماس دعا.... یا حق

 

سوره قدر به سه زبان

 

بِسمِ  اَللهِ اَلرَّحمنِ اَلرَّحیم

In the name of allah,the beneficent,the merciful

(1) اِنّآ اَنزَلناهُ فیِ لَیلَةِ القَدر ....

Surely we revealed it on the grand night.

 

وَمآ اَدرک مَا لَیلَةُ القَدر(2)

And what will the make you comprehend what the grand night?

 

لَیلَةُ القَدرِ خَیرٌ مِن اَلفِ شَهر(3)

The grand night is better than a thousand months

 

تَنَزَّلُ المَلایِکَةُ وَ الرُّحُ فِیهَا بِاِذنِ رَبَّهِم مِن کُلِّ اَمر(4)

The angels and Gibreel descend in it by the permission

of their Lord for every affair

 

سَلامٌ هِیَ حَتّی مَطلَعِ الفَجر(5)

Peace! it is till the break of the morning

 

 به نام خداوند بخشنده مهربان

۱-ما این قرآن عظیم الشان رادر شب قدر نازل کردیم

۲-وچه تو را به عظمت این شب قدر اگاه تواند کرد؟

۳-شب قدر(در مقام و مرتبه) از هزار ماه بالاتر است

۴-در این شب فرشتگان و روح(در بعضی ترجمه ها جبرئیل معنا شده)

به اذن خدا از هر فرمان و دستور الهی نازل گرداند

۵-این شب رحمت و سلامت و تهنیت است تا صبحگاه

 

      

 نوشته ی خودم...ابرادهاش رو به خوبی خودتون ببخشید

 

چشم می بندم و خواب می بینم

میان کهکشان عشق پرواز می کنم

و ستاره های اجابت به استقبالم می آیند

اما مقصد من بالاتر است

بالاتر

و باز هم بالاتر

می دانم میزبانم خداست

و می دانم منتظرم است

صدای دلنشینش را می شنوم

که مرا به آغوش خود دعوت می کند

چشم باز می کنم

عطر دل انگیز ربنا وجودم را می نوازد....

پی نوشت ۱- چه دعایی کنمت بهتر از این که خدا پنجره ی باز اتاقت باشد....

پی نوشت۲- امشب که بلرزید دل و بغض و صدایت/ آرام روان گشت دلت سوی خدایت/

رفتی به در خانه آن قاضی حاجات/ یاد آر مرا، ملتمس لطف و دعایت…..

تو این شبها واقعا ازتون التماس دعا دارم

 پی نوشت ۳-امواج زندگی را با آغوش باز پذیرا باش، حتی اگر تو را به قعر دریا ببرد...

آن ماهی که همیشه بر سطح آب می بینی مرده است

بغض احساسم....

 دوش بر گوشم رسید این مژده از جان آفرینم

کاید از ره آن نگار دلنواز و نازنینم

گفتم ای مه از کدامین آسمان باشی؟ بگفتا

شمس ایوان ولایت، عُروَة الوثقای دینم

من همان ماه تمامم، جلوه ی ماه صیامم

شاهد صلح و قیامم، وجه رب العالمینم


حرف های دلم...بدی هاش رو به خوبی خودتون ببخشید

سایه های بی رنگ

قلب های بی تپش

حرفهای بی صدا

وعده های بی وفا

من های بی تو

تو های بی من

ما های بی هم

ما های پر غم

این است دنیا؟

این است روزگار؟

سالها گشته ام

اما هنوز بی جوابم

مهربان پروردگارم

ایزد آبی ترین رویاها

بارها صدایم کردی

جوابی ندادم

بارها مرا خواندی

پاسخ نگفتم

کاش بدانی می دانم

بودی و ندیدم

گفتی و نشنیدم

و کاش بدانم جز تو

درگه امیدی نیست مرا

برای حاجت های بی پایان

و برای پایان خوش حاجت ها

و باز هم حرف دلم.....

 

دلم گرفتست خدایا....

زمین را بگو بایستد

آسمانت را بگو نبارد

گردش زمان رو بگو متوقف شود

می خوام همه بدانند

بغض احساسم دارد می ترکد....

 پی نوشت۱ـ مهم نیست قفل ها دست کیست، مهم این است که کلیدها دست خداست.

پی نوشت2ـ زیباترین چیزهای دنیا را نمی توان با چشم دید و با دست لمس کرد،

باید آنها را با دل احساس کرد.

پی نوشت3ـ

زائری بارانی ام آقا بدادم میرسی؟

 بی پناهم، خسته ام،تنها،بدادم میرسی ؟

گر چه آهونیستم اماپراز دلتنگی ام

ضامن چشمان آهوهابه دادم میرسی ؟

قراره انشاالله بریم مشهد.....خیلی خوشحالم دلم خیلی هوای حرم رو کرده

به یاد همتون هستم...اگه قابل باشم.

نوازش ماه

 

ای منتظران گنج نهان می آید / آرامش جان عاشقان می آید

بر بام سحر طلایه داران ظهور / گفتند که صاحب الزمان می آید

. . .

میلاد آقا امام زمان(عج) بر همگان مبارک


حرف دلم(بدی هاش روبه بزرگی خودتون ببخشید)

زیر سایه ی بهارنارنج

یک فنجان عطر وجود

یک قاشق طعم حضور

و نگاه های غرق در مهر

... روی تن تب دار ساحل

من تنها

من غمگین

من آرام

دلم پر از هیاهو

پر از التهاب لحظات عاشقانه

پر از سوز و گداز چشمان تو

تویی که نیستی

نبودی

اما می دانم می آیی

نگاهم لبریز از باروت غم

در انتظار شعله ای برای انفجار

قلبم دریای اشتیاق

برای موج نگاهی هرچند اندک

و باز هم شب

شب و سکوت دل انگیز ماهی ها

شب و نفس های آرام نسیم

شب و باران پنهانی چشمانم

اما امشب... همراه با نگاه ماه

نگاهی لبریز از عشق و مهربانی

و کمی آن سو تر کسی دزدانه دید

نوازش انگشتان ماه را روی تن انسانی غمگین

 

باز هم حرف دلم.....

.........

باید بروم اما....

نمی دانم تا کجا؟

تا کی؟

 تا چه کسی؟

باید بروم...

آنقدر بروم تا رفتن ها تمام شود

آنقدر بروم تا ماندن ها معنا پیدا کند

و آنقدر بروم تا رسیدن را شاهد باشم

نمی دانم راه کدام است

سالهاست میان انبوه تنهایی ها گم شدم

چشم هایم را می بندم

تا قدم های دلم مسیر را پیدا کند

کاش باران بیاید....

باید بروم

پی نوشت۱ـ سلام خوبید؟

سفرمون کنسل شد

پی نوشت ۲ـ تا شقایق هست زندگی باید کرد...

پی نوشت۳ـ بنویس نام مرا بر کف دستت ای دوست،تا به هنگام قنوت نبری از یادم...

پی نوشت۴ـ دلم خیلی گرفته....برام دعا کنید....

 پی نوشت۵ـ

یکی از دوستان خوبم مشکلی براش پیش اومده و ختم صلوات گذاشته تو وبش...

اگه تونستید و مایل بودید که شما هم تو این کار شرکت کنید بهش سر بزنید.

این هم آدرس وبلاگ زهرا جون:

زهرا

انشاالله به تمام آرزوهاتون برسید

یا حق

هست بودن

چه کسی مرا دیده؟

چه کسی مرا می شناسد؟

کیست بودنم را در خاطر داشته باشد؟

و کیست آنکه وجودم را حس کرده؟

می دانم نیمکت قدیمی پارک حضور مرا باور دارد

و پرنده ی کوچکی که با اواز امیدبخشش دلم را شاد میکند

و اشکهای سرد شمعی که همدم ساعت ها و ثانیه هایم است

و پنجره ای که هرشب عطر نفس هایم را حس می کند

و جاده ی زندگی که هر روز میزبان قدم های تنهایم است

و عقربه هایی که هرلحظه نگاه بی تابم را نیش می زنند

و بیشتر از همه خدا

خدایی که امروز را برایم آفرید

و قاصدک هایی که از آسمان

رقصنده و آرام به سمتم می آیند

و لمس دوباره ی بودنم را

با هدیه ی لبخند خدا به یادم می آورند

 

 

سلام مهربونم

امروز خیلی دلم گرفته

می دونم باید بخندم ،امروز یه روز مهمه، روز اثبات عشق شما به من...

امروز روز هست شدن منه،روزی که به دنیا اومدم تا میزبان نعمت های شما باشم

پدرو مادری که اگه تا آخر عمرم هم بهشون خدمت کنم جواب سر سوزنی

 از محبت هاشون رو نمی تونم بدم

خانواده ای که بیشتر از هرکسی تو دنیا دوستشون دارم ...پس چرا اینقدر دلم گرفته؟

چرا حس می کنم تو یه جاده ی بی انتها،بی بارون و بی ردپا دارم می رم و می رم و می رم

چرا چشمامو که می بندم از همه دور می شم،اونقدر تنها می شم که

 وحشتزده به گریه می افتم؟

،چرا وقتی به ساعت چشم می دوزم قلبم به شدت می زنه اما حس می کنم

.ضربان قلبم اونقدر پایینه که داره نزدیک می شه به تکرار یه سکوت بزرگ و همیشگی

چرا دوست دارم پرواز کنم؟برم جایی که آدمهاش مثل پرنده ها باشن؟

...پرنده ها عاشق مهربونی می شن نه چیز دیگه

پرنده محبتش رو نشون میده.....پرنده همیشه پرنده است حتی اگه

 بالاترین نقطه ی آسمون یه شهر بزرگم باشه

چرا دلم اینقدر گرفته؟

کمکم کن مهربونم.....می دونم که خیلی وقتها بد می شم و میدونی که

 هیچ وقت از رحمتت نا امید نبودم و نخواهم بود...

پی نوشت۱:مرابسپار دریادت به وقت بارش باران،نگاهت گر به آن بالاست خدا آنجاست

 دعایم کن که من محتاج محتاجم

پی نوشت۲:کلمات محبت آمیز سهل و کوتاهند اما بازتاب آنها بی انتهاست

پی نوشت۳:اگه خودکارت به اندازه ی یه جمله جوهر داشت برای من چی می نوشتی؟

 

ماه

دل هر چه نظر به وسعت عالم تافت

 جز نور تو در عرصه ی آفاق نیافت

هنگام نهادن قدم بر سر خاک

 دیوار حرم به احترام تو شکافت

 

 ولادت مولی الموحدین امام علی(ع) وفرا رسیدن روز پدر و روز مرد مبارک 

 


حرف دلم(بدی هاش رو به خوبی خودتون ببخشید).

ماه

ماه را میان پهنای آسمان ببین

هیچ می دانی او پادشاه ستارگان است؟

هیچ می دانی برق نگاهش تمام کائنات را مست می کند؟!

و لالایی آرامش خورشید را هر لحظه عاشق تر می کند

ماه را میان عظمت شب ببین،

که گردنبندی از ستاره ها به گردن آویخته

و خود میان دانه های گردنبند

چون نگین الماسی می درخشد

ماه این تنهای آسمان را ببین

که با عظمت جادویی اش

هر لحظه چشمانت را خیره،

و نگاهت را مشتاق تر می کند

ماه را میان خط خطی های دلم ببین

که چگونه بر تارک نوشته ها می درخشد

و میان کلمه های پریشانم

همچنان با فروتنی پادشاهی می کند

ماه را میان بی تابی های احساسم ببین

که با محبت و مهر بی پایانش

حرف های نگفته ی دل غمگینم را

به گوش تمام آسمانی ها می رساند

و حال تو هم می دانی که قلب تنهایم

میان تمام دل تنگی هایش

شب را دوست می دارد،

و ماه را دوست تر....

 این روزها٬ آدم ها سرشان شلوغ است.

کسی حوصله خدا را ندارد.

کسی حال او را نمی پرسد.

کسی برایش نامه نمی نویسد٬

اما تو این کار را بکن.

تو حالش را بپرس.

تو چیزی برایش بنویس.

ساعت هایت را با او قسمت کن.

ثانیه هایت را هم ...

      عرفان نظر آهاری

پی نوشت۱:دلم خیلی هوای حرم امام رضا رو کرده(دلم گرفته.....)

پی نوشت۲:در قنوتی که دلت دست دعا باز نمود،یاد من باش که محتاج دعایم هنوز...

پی نوشت۳:در بدترین روزها امیدوار باش،زیرا زیباترین باران ها از سیاه ترین ابرهاست.

قاصدک دل تنهایم

از گل فروش بهر تو گل خواستم نداشت

                      وز باغبان که گفت گل کیمیا که کاشت؟

صد باغ سر کشیدم و صد دشت سر زدم

                                   اما نبود آنچه دلم انتظار داشت

از خالقم برای تو چون خواستم گلی

                         دستم گرفت و نام تو در دست من گذاشت

 مریم رحیمی

 سلام خوبید؟

میلاد حضرت فاطمه (س) و روز مادر رو به همه مادران و همه ی شما دوستای مهربونم تبریک میگم

خوشحال میشم به این وبلاگم هم سر بزنید

یا حق

درخت خیال


خدایا سلام

بازم منم

بازم برات کلی درد دل آوردم، کلی حرف که

 روی دلم سنگینی می کنه......

حس میکنم کلی حرف نگفته توی دلم دارم ..

کلی حرف که خودمم نمیدونم چی هستن.

حس میکنم  تو یه شهر شلوغ دارم راه می رم یه جایی پر از آدم،

پر از آدمهای جور واجور....

اما چشمهام رو که می بندم و باز میکنم می بینم هیچ کسی نیست.

انگار زمان زیادیه که توی کویر بودم.

خدایا از کار دنیا و آدمهاش هیچی نمی فهمم...

بعضیا اونقدر خوبن که ما فکر می کنیم خوب بودن وظیفشونه

و دیگه مهربونیشون رو قدر نمی دونیم...مثل پدر و مادر

و بعضی ها بد هستن و ازشون جز بدی انتظاری نداریم

اما دو دسته هستن که بیشتر از بدها به قلب و زندگی آدمها

آسیب می رسونن....

یه دسته اونهایی هستن که لباس خوب ها رو پوشیدن،

به اصطلاح گرگ هستن در لباس میش.

اونایی که پشت ریشه ی دوستیشون هزارتا تیشه ی دشمنی

مخفی کردن.

و دوم  مردمی هستن که دوست داری بهشون کمک کنی،

مثل یه شمع می سوزی و بدون اینکه حرفی بزنی و یا

چشم داشتی داشته باشی براشون هرکاری از دستت برمیاد

میکنی تا شاد باشن(حتی ممکنه این از روی علاقه باشه)،

اما اونا مثل پروانه که شمع رو اول صبح ترک میکنه

و به طرف منبع بزرگتر نور می ره،ترکت میکنن و میرن

دنبال یه محبت تازه.

......

خدایا کمکم کن حضورت رو فراموش نکنم.

دلم خیلی گرفته خدا.....

انگار دنیا و بعضی آدمهاش تبدیل شدن به یه دست که گاهی،

پنجه هاش رو باز میکنه و چنگ می زنه به قلب و احسام.

خیلی سعی کردم با محبت این دست رو توی دستم بگیرم

 اما پنجه هاش رو می بنده و مشت میشه و پشتم رو می لرزونه.

خدایا کمک کن از این حس دل گرفتگی نجات پیدا کنم،

از این دلتنگی برای خودم....برای لبخند .....برای زندگی......

خدای خوبم قاصدک دل تنهام رو فرستادم تا نامم رو برات بیاره

خدایا دست نیازمو به طرفت بلند کردم.

هیچ کس رو دست خالی برنگردون یا ارحم الراحمین.....

 

شمعیات

 

شمع در شب عزیز است

و جلوه اش در ظلمت است

و چون هر شبی را سحری در پی است

با نخستین لبخند امید بخش بامدادی

که خبر از روشنی و گرمی آفتاب جهان تاب دارد

پروانه می گریزد و شمع را در خلوت مغموم تنهاییش می گذارد

و به سوی آفتاب پر می کشد

و شمع نیز در پرتو صبح جان می سپارد

و همره شب می رود

و می میرد

و شمع هر محفلی چنین است...

        دکتر علی شریعتی

 

 

به قول دکتر شریعتی.....

این شمع مگر نه خود من است.....

پی نوشت: ببخشید که این روزها نمی یام و برای آپ بهتون

خبر نمی دم...ولی شما اونقدر مهربونید که بدون

 خبر دادن من هم بهم سر میزنید.

یه دنیا ممنون

ستاره....

سلام خوبید؟

ببخشید من چند وقتی نبودم و نتونستم به وبلاگ هاتون سر بزنم

و ممنونم که تو این مدت باغ باران خورده رو تنها نذاشتید

امیدوارم باز هم با نظرات گرمتون من رو همراهی کنید

یه سوال آخر مطلب نوشتم ممنون میشم جوابش رو بدید

و باز هم ببخشید که امروز متاسفانه نمیتونم بیام و بگم که آپم....

شاد و موفق باشید.

یا حق

 

باز هم چند خط حرف دلم (ایرادهاش رو به بزرگی خودتون ببخشید)

 

ستاره

 

امشب باز دلم گرفته ست

گویا نیمکت دنیا هم حضورم را باور ندارد

کنار حوض می نشینم

و تنهایی ام را با ماهی کوچک قسمت میکنم

می دانم در سینه اش صد قصه ی نگفته پنهان کرده

اما دل من دیگر شوقی برای شنیدن قصه ها ندارد

به ستاره ها خیره می شوم

همه جفت هستند

دلم می لرزد

حس میکنم تنهایی مهمان همیشگی قلبم است

تک ستاره ای با شیطنت چشمک می زند

نگاهم بهانه ی درخششش را می گیرد

نوری دل آشفته ام را گرما می بخشد

و لبخندی محو ساکن لبهایم می شود

دست دراز می کنم و آن را می گیرم

می خواهم  برای همیشه روشن کننده ی تاریکی قلبم باشد

شوق دیدن امید تازه ام نفس هایم را به شماره می اندازد

آرام انگشتانم را باز می کنم

اما......

اما هیچ نیست

با دلی شکسته آه میکشم

و آسمان را میزبان چشمهای بی تابم میکنم

ستاره را می بینم

اما اینبار مقصد چشمکش وجود پرتمنای من نیست

اندوهگین سر به زیر می اندازم

ناگهان تلالویی در حوض می بینم....

....ستاره است

ستاره است که آمده تا تنهایی ماهی قرمز را پر کند

بوسه ی اشک را بر صورتم حس می کنم

و باز هم منتظر نوری دیگر می مانم

چون می دانم امیدم به خداست

خدایی که هیچ دلی را در کویر تنهایی به خود وانمیگذارد

 

 

در و ديوار دنيا رنگي است. رنگ عشق. خدا جهان را رنگ كرده است.

 رنگ عشق؛ و اين رنگ هميشه تازه است و هرگز خشك نخواهد شد.

 از هر طرف كه بگذري، لباست به گوشه‌اي خواهد گرفت

 و رنگي خواهي شد.

اما كاش چندان هم محتاط نباشي؛ شاد باش و بي پروا بگذر،

 كه خدا كسي را دوستتر دارد كه لباس‌اش رنگي‌تر است.

 

 عرفان نظر آهاری

 

 

یه جمله می نویسم ازتون میخوام با نظرات خودتون اون رو کامل کنید

منتظر جوابهای زیباتون هستم

زندگی زیباست چون......

بهار

سلام دوستان مهربونم

خوبید؟

من الان مسافرت هستم

اومدم عید رو به همتون تبریک بگم

امیدوارم سال خوب و خوشی داشته باشید

 

بوی باران ، بوی سبزه ، بوی خاک

شاخه های شسته ، باران خورده پاک

آسمان آبی و ابر سپید
برگهای سبز بید

عطر نرگس ، رقص باد

نغمه شوق پرستوهای شاد

خلوت گرم کبوترهای مست


نرم نرمک میرسد اینک بهار

خوش به حال روزگار ...


خوش به حال چشمه ها و دشتها

خوش به حال دانه ها و سبزه ها

خوش به حال غنچه های نیمه باز

خوش به حال دختر میخک که میخندد به ناز

خوش به حال جام لبریز ازشراب

خوش به حال آفتاب ؛


ای دل من، گرچه در این روزگار

جامه رنگین نمیپوشی به کام

باده رنگین نمیبینی به جام

نقل و سبزه در میان سفره نیست

جامت از آن می که میباید تهی است


ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم

ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار

گر نکوبی شیشه غم را به سنگ

هفت رنگش میشود هفتاد رنگ

 

ببخشید که نمیتونم بهتون سر بزنم

شاد باشید

 

سفر

سلام به همراهان همیشگی باغ باران خورده

دوستان خوبم انشاالله تا دو سه روز دیگه

. قراره یه سفر یه ماهه بریم بندرعباس

تو این مدت نمی تونم به وبلاگ هاتون سر بزنم

اما حتما میام و نظرات گرم شما رو میخونم

.ازتون میخوام باغ بارون خورده رو تنها نذارید

.شاد باشید

یا حق

 

...این بار هم نوشته ای از دلم

.ایرادهاش رو به بزرگی خودتون ببخشید

 

عشق ماه

ماه آرام و مغموم میان پهنه ی آسمان نشسته بود

 .و در سکوت مطلق فضا به تنهایی فکر می کرد

.ناگهان کرم شب تابی درخشید و ماه را متوجه خود کرد

کرم شب تاب شروع به صحبت کرد، از زمین گفت و از باران

.از آبشارها سخن گفت و با محبت از نسیم بهاری حرف زد

ماه غرق در صحبت های تنهایی را به فراموشی سپرد و

 .قلبش با پرتویی از عشق روشن شد

...و ستاره همچنان گفت و گفت

از خدا گفت و از لبخند زندگی بخش پروردگار،از مهربانی او

که حتی کوچکترین کرم شب تاب زمین را فراموش نمی کند و

 هر شب تلالویی از نور خود را به او هدیه می دهد تا

.گرمابخش دل تنهای کرم کوچک باشد

،ماه آرام آرام خود را میان انوار محبت الهی یافت

امید در دلش پررنگ و پررنگ تر شد و از عشق کرم شب تاب

 .به منشاء تمام خوبی ها رسید

.و همان لحظه تنهایی بار بر بست و از کنج دل ماه گریخت

از آن پس ماه هر روز منتظر است، منتظر آمدن شب و بودن

در کنار معشوقه اش کرم شب تاب و شنیدن صحبت های او

 .از سرچشمه ی مهر یعنی خدای عشق

!شاید تو هم در سکوت مطلق فضا به تنهایی فکر می کنی

پس خوب اطرافت را نگاه کن تا نوری از انوار خدا را ببینی

. و عاشق شوی

 

کلاغ لکه ننگی بود بر دامن آسمان و وصله ناجور

 بر لباس هستی و صدای ناهموار و ناموزونش خراشی بود

 بر صورت احساس.با صدايش نه گلی می شکفت

 و نه لبخندی بر لبی می نشست.

صدايش اعتراضی بود که در گوش زمين می پيچيد.

کلاغ خودش را دوست نداشت و بودنش را .

 کلاغ از کائنات گله داشت.کلاغ فکر می کرد در

دایره قسمت نازيبايی ها تنها سهم اوست و

نظام احسن عبارتی است که هرگز او را شامل نمی شود .

کلاغ غمگينانه گفت : کاش خداوند این لکه سياه را

از هستی می زدود و بالهايش را می بست تا ديگر آواز نخواند.

خدا گفت : صدايت ترنمی است که هر گوشی آن را بلد نيست.

فرشته ها با صدای تو به وجد می آيند .

سياه کوچکم! بخوان ! فرشته ها منتظر هستند.

و کلاغ هيچ نگفت .

خدا گفت : سياه چونان مرکب که زيبايی را از آن می نويسند

و تو اين چنين زيبايی ات را بنويس و اگر نباشی جهان من

چيزی کم دارد.

خودت را از آسمانم دريق نکن. و کلاغ باز خاموش بود.

خدا گفت : بخوان! برای من بخوان.

اين منم که دوستت دارم سياهی ات را و خواندنت را.

و کلاغ خواند. اين بار اما عاشقانه ترين آوازش را

خدا گوش داد و لذت برد و جهان زيبا شد."


عرفان نظرآهاری

 

 

 

 

ببخشید که نشد به همه خبر بدم..

بازگشت

سلام به همراهان همیشگی و مهربون خوبید؟

من برگشتم.....راستش دلم خیلی تنگ شد

 برای نوشتن و خوندن نظرات گرم شما

برام دعا کنید تا بتونم پر انرژی ادامه بدم.

شاد باشید.

یا حق

این بار تصمیم گرفتم یه داستان بنویسم البته میدونم

نوشتم از نظر ادبی هیچ شباهتی به یه داستان نداره اما

امیدوارم خوشتون بیاد و ایرادهاش رو به خوبی و

 بزرگی خودتون ببخشید.

ببخشید که این بار هم نشد به همه خبر بدم برای آپم 

چراغ قرمز

 

چراغ قرمز شد.

نادر با عصبانیت ماشین را متوقف کرد،

امروز امتحان داشت و دیرش شده بود.

بی صبرانه اطراف را نگاه میکرد و منتظر بود،

ناگهان نگاهش روی ماشینی خیره ماند.....

سارا روی صندلیِ کنار راننده نشسته بود.

مثل 3 سال قبل معصوم و آرام.

نادر خاطرات گذشته را به یاد آورد...روی نیمکتی در پارک بودند

او برای سارا از عشقش میگفت و سارا مهربان و متین

با لبخند همیشگی از علاقه اش به نادر حرف می زد.

به یاد آورد وقتی گفت:

سارا تو اولین و آخرین عشق زندگی من هستی،

هاله ای از اشک چشمان سارا را براق کرد.

همان روز بعد از رفتن سارا با خود گفت:با اینکه او دختر مهربان

 و محجوبیست اما زیبا نیست پس من چطور عاشق شدم؟!

و با بخندی جواب خود را داده بود.

درست دو هفته بعد شیرین را دیده بود،

دختری فوق العاده دوست داشتنی که

در نگاه اول نادر را مبهوت خود کرد.

روزی را به خاطر آورد که به سارا گفت ما برای هم

 مناسب نیستیم و او فقط گریه کرد.

تمام این خاطرات در عرض یک دقیقه جلوی چشمانش رژه رفت.

با یاد آوردن چهره ی دلنشین و ملیح شیرین لبخندی زد و

نگاهش را به سمت دیگر خیابان کشاند اما.....

با ناباوری چند بار چشمانش را باز و بسته کرد

حس کرد تمام وجودش به رعشه افتاده....

یک ماشین بنز مدل بالا جلوی چشمانش می دید

که راننده اش پسری خوش بر و رو بود و

کنار دست او....شیرین....

خنده ی مستانه ی شیرین قلبش را به آتش کشید.

نمی دانست چه کند،یاد چشمان گریان سارا افتاد...

سرش را به سمت ماشین سارا برگرداند،

پسری خوش سیما کنار در ماشین ایستاده بود و نوزادی

را در آغوش سارا گذاشت،سارا با عشق کودک را بوسید.

مرد سوار بر اتومبیل شد و حرکت کردند.....

یادش آمد دو سال پیش شنیده بود سارا با پسری نامزد شده.

نادر گویی در خواب بود.سمت راست را نگاه کرد و

ماشین بنز را دید که با سرعت دور شد....

اما نادر قدرت حرکت نداشت...

چراغ سبز شده بود.

عشق از زبان بزرگان

 

عشق، محبت به دیگری و

شادی دیگری را شادی خود دانستن است.

       امانوئل سوئدنبرگ

 

برترین شادی زندگی خشنودی عاشق بودن است.

         ویکتور هوگو

 

اگر مرا دوست داری بگذار برای هیچ باشد،

دوست داشتن فقط برای  عشق.

        الیزابت بارت برونینگ

 

 

عشق چون در سینه ام بیدار شد

از طلب پا تا سرم ایثار شد

این دگر من نیستم،من نیستم

حیف از آن عمری که با من زیستم

      فروغ فرخزاد

 

 

خرد نقد سرای کائنات است

ولیکن عشق اکسیر حیات است

   عطار

 

پی نوشت ۱:دلم خیلی هوای دریا رو کرده....انشاالله قراره

هفته ی آینده  بریم سفر(بندرعباس).

پی نوشت۲:ولنتاین رو به همتون تبریک میگم و برای کسانی

 که عاشقن دعا میکنم همیشه عاشق بمونن و شاد،

و برای کسانی که مثل خودم  هنوز عاشق نشدن دعا میکنم 

عشق وارد قلبشون بشه...یه عشق حقیقی، پاک و با دوام.

 

 

فاصله

سلام خوبید؟

دلم خیلی گرفته...اونقدر که نمیدونم چی باید بگم

چی باید بنویسم........از چی باید حرف بزنم

حس می کنم....نه دیگه حتی حس نمیکنم

احساسی برام نمونده....یعنی انگار گم شده

خیلی خسته ام

از دنیا از روزگار

از بعضی آدمها....اونایی که تنها چیزی که براشون مهمه قیافه و ظاهره

اونایی که تو این دوره و زمونه معرفت رو گم کردن

خوبی و انسانیت رو فراموش کردن

اونایی که جواب محبت رو با تیشه می دن.

دلم گرفته.....

به این وبلاگ خیلی علاقه دارم اما فکر می کنم باید یه مدت دور باشم

از نوشتن.....

می رم اما نمی دونم برای چه مدت...شاید بعد از چند وقت برگردم

شایدم دیگه نیام...

فعلا نمی نویسم اما حتما به وبلاگ سر می زنم و نوشته ها و نظرات

گرم شما رو می خونم و سعی می کنم حتما جواب بدم.

برام خیلی دعا کنید،محتاجم به دعاهاتون تا از این شرایط روحی بیرون بیام.

ازتون به خاطر تمام خوبی هاتون ممنونم.

شاد باشید

خداحافظ....همین حالا

 

 

حرف دلم(ایرادهاش رو به خوبی خودتون ببخشد)

 

محبت  گمشده را می جویم

اما دلی نیست دلم را حس کند

نوری نیست چشمانم را فروغ بخشد

و گرمایی که نفس سردم را حرارت دهد

این روزگار را باور ندارم

روزگاری که در آن رنگ عشق فراموش شده

و  مهربانی نا آشناست

کبوتر احساسم را میان انبوه تلخی ها گم کردم

میان حجم سنگین دلتنگی ها

باید بروم

باید احساسم را بازگردانم

توشه ای برمیگیرم از برگ درخت امید

و از گلبرگ های گل ایمان

جامه ام یکسر عشق

کفشهایم از جنس تنهایی

باید بروم....

باید  دور شوم از عبور بی وقفه ی ثانیه ها

و از تلخند زهرآگین  عقربه ها

باید بروم اما....

تو فراموش مکن

باغ باران خورده ام محبوس میان قفس تنهاییست

شعر هوای گریه رو قبلا هم گذاشته بودم

اما راستش خیلی بهش علاقه دارم برای همین دوباره می نویسمش

امیدوارم ببخشید که مطلب تکراری میذارم...

 

هوای گریه

نبسته ام به کس دل

نبسته کس به من دل

چو تخته پاره بر موج

رها رها رها من

 

ز من هر آنکه او دور

چو دل به سینه نزدیک

به من هر آنکه نزدیک

از او جدا جدا من

 

نه چشم دل به سویی

نه باده در سبویی

که تر کنم گلویی

به یاد آشنا من

 

ستاره ها نهفته

در آسمان ابری

دلم گرفته ای دوست

هوای گریه با من

             سیمین بهبهانی

 

ببخشید که نتونستم امروز به همه بگم که به روزم

انشاالله اگه تونستم فردا میام و سر میزنم اگرم نشد به بزرگی و

خوبی خودتون ببخشید منو.

تسلیت محرم

سلام خوبید؟

این ایام رو به همه تسلیت می گم.

التماس دعا....

 

امام حسین(ع) یکه تاز راه عشق

 

عشق بازی کار هر شیاد نیست

                     این شکار دام هر صیاد نیست

عاشقی را قابلیت لازم است

                    طالب حق را حقیقت لازم است

عشق از معشوق اول سر زند

                     تا به عاشق جلوه دیگر زند

تا به حدی که برد هستی از او

                   سر زند صد شورش و مستی از او

شاهد این مدعی خواهی اگر

                     بر حسین و حالت او کن نظر

روز عاشورا در آن میدان عشق

                      کرد رو را جانب سلطان عشق

بار الها این سرم این پیکرم

                       این علمدار رشید این اکبرم

این سکینه این رقیه این رباب

                       این عروس دست و پا خون در خضاب

این من و این ساربان این شهر دون

                       این تن عریان میان خاک و خون

این من و این ذکر یارب یاربم

                       این من و این ناله های زینبم

پس خطاب آمد زحق:کی شاه عشق

                       ای حسین ای یکه تاز راه عشق

گر تو بر من عاشقی ای محترم

                       پرده برکش من به تو عاشق ترم

غم مخور چون من خریدار توام

                        مشتری برجنس بازار توام

هر چه بودت داده ای در راه ما

                       مرحبا صد مرحبا خود هم بیا

خود بیا که می کشم من ناز تو

                       عرش و فرشم جمله پا انداز تو

لیک خود تنها نیا در بزم یار

                        خود بیا و اصغرت را هم بیار

خوش بود در بزم یاران بلبلی

                          خاصه در منقار او برگ گلی

خود تو بلبل گل علی اصغرت

                          زودتر بشتاب سوی داورت

 

ناصر الدین شاه قاجار

این هم نوحه ی مورد علاقه ی من...البته کامل ننوشتم...

 

یاس می گوید حسین ، احساس می گوید حسین

                           ساقی لب تشنگان عباس می گوید حسین

مست می گوید حسین ، سر مست می گوید حسین

                            ساقی کرب و بلا تا هست می گوید حسین

تیر می گوید حسین ، شمشیر می گوید حسین

                        کودک لب تشنه ی بی شیر می گوید حسین

آب می گوید حسین ، مهتاب می گوید حسین

                          زاده ی ام البنین بی تاب می گوید حسین

لاله می گوید حسین ، آلاله می گوید حسین

                           ساقی اهل حرم با ناله می گوید حسین

فاطمه گوید حسین ، هم علقمه گوید حسین

                            خشک لب عباس در هر زمزمه گوید حسین

دیده می گوید حسین ، غم دیده می گوید حسین

                             پور حیدر با کف ببریده می گوید حسین

آسمان گوید حسین ، هر کهکشان گوید حسین

                            دیده گریان حضرت صاحب زمان گوید حسین

باران

سلام خوبید؟ ببخشید این بار آپم طول کشید

عید قربان و عید غدیر رو به همتون تبریک میگم

ازتون خیلی التماس دعا دارم...خیلی

 ........................

نامه ای برای مهربانم

 

سلام

منم، همونی که دائم شاکیه.

همونی که همیشه وقتی ناراحته یادت می کنه.

همونی که غصه هاش مال توئه و شادی هاش مال بقیه.

میدونم جز تو کسی نیست که همیشه تحملم کنه.

وقتی صدات می زنم حس می کنم نگاهم می کنی

وای اون موقع دلم می خواد گذر زمان متوقف بشه تا بتونم مثل

 یه بچه که سرشو می ذاره تو دامن مادرش و گریه میکنه،

منم سرم رو بذارم رو زانوهات و زار بزنم.

اون لحظه تو با همون محبت همیشگیت نوازشم می کنی.....

بهم لبخند می زنی و به حرفام گوش میکنی

برات از غصه هام می گم.....

از دل کوچیکم که برای همه نگرانه.

اما این نگرانی فقط باعث می شه که بیشتر و بیشتر دلم بشکنه.

از تنهایی هام می گم....

و از دیوار شیشه ای احساسم که ترک خورده....

احساسات آدمها مثل یه دیوار شیشه ای از قلبشون محافظت

می کنه اما وای به روزی که این دیوار بشکنه....

اونوقت یه قلبِ تنها می مونه و دست های ظاهرفریبی که هر کدوم

یه سنگ بین انگشت هاشون پنهان کردن...

دلم می خواد دست هام رو بگیری و قدم به قدم همراهم بیای

 تا راه رفتن رو یاد بگیرم و راه درست رو پیدا کنم.

مهربونم....

چند وقته که خیلی خسته و بی رمقم.

می دونم که همیشه و هر لحظه کنارمی

اما می دونی که زندگی یه راه پر پیچ و خمه و گذشتن از

سختی هاش کار دشواریه.

از اون دشوارتر اینه که مسیر رو تنها طی کنی

خدای بزرگم.......

به هرکسی همراهی بده که واقعا همراه باشه،کسی که

بتونه گذشتن از خطرات راه رو راحت تر کنه.

خدایا خیلی دلم گرفته!!

دیگه از این همه دل گرفتن هام هم خسته شدم

شاید حرفام خنده دار باشه.....

دلتنگم ولی نمی دونم دلتنگ چی یا کی!!!

خدایا کمکم کن تا از این پریشونی و دلتنگی نجات پیدا کنم

کمکم کن چون می دونم، خواسته هام هر چقدر بزرگ باشه

 باز هم دربرابر بزرگی تو خیلی کوچیکه.

کمکم کن خدایا

باران رحمتت رو مهمان زمین کن.

 آه باران

 

آه باران من تو را فهمیده ام

                     در صدایت سوز دل را دیده ام

در سکوت کوچه های بی صدا

                     می رسی آرام و نرم و با صفا

ای تو یار عاشقان بی قرار

                     بر کویـر سـینه ام یک دم ببـار

ای نشان عشق پاک آسمان

                     ای صفـا بخـش روان خاکـیـان

رقص گلها با تو رویایی شده

                   چشم نرگس مست و دریایی شده

آه باران من تو را فهمیده ام

                     از شـراب نـاب تو نوشـیـده ام

راستش من این شعر رو چند سال قبل توی دفتر یکی از دوستام خوندم

اما شاعرش رو نمیدونم کیه !

اگه می دونید خوشحال می شم بهم بگید

 

شعر

سلام

چند خط حرف دلم(ايرادهاش رو به بزرگي خودتون ببخشيد).

راز

 

تو را مي خواهم

اي نواي ساز عشقم

وز تو مي پرسم

راز تلخند دلم را

راز عبور بي صداي ثانيه ها

از ميان كوچه پس كوچه هاي ساعتهاي تلخم

راز قطره اشكي كه مدتهاست

كنج چشمم خانه كرده

راز نفس هايي كه بي هدف

آيينه ي دلم را تار ميكند

و آه هايي كه بي وقفه

بند بند وجودم را مي لرزاند

راز رد پاهاي دل تنهايم

روي تن تب دار ساحل،كنار درياي غصه

و راز جاي خالي عكست

ميان قاب روي طاقچه ي احساسم

تو را مي خواهم

اي پايان بخش لحظه هاي غمناكم

و هر دم به اميد نگاه پر فروغ و دستان پر مهرت

خدا را با جان و دل فرياد مي زنم

 

جرعه اي از آب حيات

 

ای ساقی خوش منظر مست می نابم کن

 

                           چشم سیهت بنمای،سرمست و خرابم كن

 

من خضر و سكندر وار،ظلمات نه پيمايم

 

                            زان آب حيات اينك، يك جرعه به كامم كن

 

چون خوي تو مي دانم، از لطف تو مايوسم

 

                             بادي ز ســر رحمــت، يك روز عـتابـم كـن

 

تا چند به هجر اندر، وز وصل جدا يكسر

 

                              اي وصـل جوابم ده، اي هـجـر جوابم كـن

 

ناصرالدين شاه قاجار

شايد بگيد چرا بايد از ناصر الدين شاه قاجار كه

به عياشي و....معروف بوده شعر بذارم،

اما قصد من فقط اين بود كه شما هم اين شعر زيبا رو بخونيد

من با شخصيت ناصرالدين شاه كاري ندارم ولي اشعار زيبايي داره

به خصوص شعرهاش در مورد ائمه و مخصوصا

شعر امام حسين(ع) يكه تاز راه عشق،

اميدوارم خوشتون اومده باشه

دخترك...

سلام خوبید؟

ببخشید چند روزی نتونستم بهتون سر بزنم و ممنونم

که شما لطف کردید و اومدید دیدنم

امروز نتونستم بیام و به همه بگم آپم، به بزرگي خودتون ببخشيد

 من سال اول وبلاگ نویسی یه داستان نوشتم

که راجع به اتفاقی بود که برای یکی از دوستای خوبم افتاد.

 چند روز قبل اون دوست رو دیدم و یاد داستان افتادم و تصمیم

گرفتم دوباره بذارمش.راستی یه سال بعد از این اتفاق که داستانش

رو نوشتم،يه مسئله اي رو فهميديم كه باعث شد بدونيم هيچ كار خدا

بي حكمت نيست،اون مسئله رو هم نوشتم.

از دوستانی که قبلا این نوشتمو خوندن معذرت میخوام.

دخترک لبخند زد 

 

روی نیمکت نشسته بود ، این پارک را خیلی دوست داشت .  

خاطرات گذشته جلوی چشمانش رژه میرفت . 

- تو زندگی منی ، دنیای منی .

پشت کامپیوتر نشسته بود ، چشمانش روی مانیتور

میگشت و جملات را میخواند.

- تو این چند ماه که چت میکنیم فهمیدم که تو برای من 

عزیزترینی، بهترینی .

دخترک نوشت :قول بده هیچوقت ترکم نکنی ، تنهام نذاری 

- به خدا اگه ترکت کنم همیشه باهاتم ، ما مال همیم.

دخترک لبخند زد.

پلکهایش را بهم فشرد قطره ای اشک روی گونه اش غلطید ،

دوباره دیده گشود و به نقطه ای خیره شد

- من خیلی دوستت دارم تو فرشته منی. 

- آخه تو که منو ندیدی چطور دوستم داری ؟

- دوست داشتن من به خاطر ظاهرت نیست من تورو دوست دارم  

به خاطر شخصیتت ، پاکیت ، معصومیتت ، وایمانی که داری .

پسرک ادامه داد: خیلی باهات حرف دارم میخوام زودتر ببینمت ...

 -شاید من خیلی زشت باشم ( دخترک میدانست خشگل نیست اما

انصافا زشت هم نبود )

-اگر بر دیده مجنون نشینی به غیر از خوبی لیلی نبینی .

دخترک لبخند زد.

یادآوری خاطرات گذشته لبخند تلخی بر لبانش نشاند یاد روزی 

افتاد که همدیگر را ملاقات کردند.

ملاقات در مکانی روحانی . کنار هم قدم زدند صحن های مطهر 

را یکی پس از دیگری طی کردند. 

اولین بار بود که کنار پسری راه میرفت . دخترک هیجان زه بود

این پسر همان کسی بود که دخترک را بهار زندگی خود میدانست .

پسرک گفت : خیلی حرف داشتم اما نمیتونم بگم فقط نپرسید چرا... 

چون خودمم نمیدونم . وادامه داد : دارم به شبهایی فکر میکنم که 

پشت سیستم باهم حرف میزدیم .

دخترک گفت : پشیمونید ؟

- نه اصلا اینطوری فکر نکنید .

شیرین ترین لحظه برایش زمانی بود که هر دو به سمت حرم آقا

امام رضا (ع) برگشتند وسلام دادند.

لحظه خداحافظی رسید .

پسرک کلافه گفت : نمیدونم چرا نتونستم حرفامو بزنم.

ودخترک لبخند زد.

بعد از خداحافظی هر کدام مسیر خود را در پیش گرفتند دختر

برگشت و پسر را نگاه کرد که دور میشد میدانست بار آخر است او را میبیند .

.

.

دخترک زل زده بود و رو به رو را مینگریست . 

دستی به چشمانش کشید  پسر دیر کرده بود صفحه مانیتور را

نگاه میکرد همین دیروز همدیگر را دیده بودند اما نگرانش بود

ساعت دو ونیم شب بود. بالاخره پسر آمد اما ای کاش.......

- من و تو با هم سنخیت نداریم تو خانواده خوبی داری، من بدون

اجازه مادرم آب هم نمیخورم و ........ بهتره همدیگرو فراموش کنیم .....

و دخترک فقط لبخند زد ، تلخترین لبخند زندگیش .

....

نسیمی وزید دختر بلند شد چشمانش را پاک کرد. دختر و پسر

جوانی روی نیمکت دیگری نشسته بودند .

دختر جوان گفت : قول بده ترکم نکنی .

پسر جوان با محبت گفت : همیشه کنارتم ما مال همیم .

دخترک لبخند زد و دعا کرد آنها هرگز طعم بی وفایی را نچشند .

  

 روزگاریست همه عرض بدن می خواهند /

 همه از دوست فقط چشم ودهن می خواهند

 

 دیو هستند مثل پری می پوشند /

گرگهایی که لباس پدری می پوشند

  

آنچه دیدند به مقیاس نظر می سنجند /

عشق ها را با دور کمر  می سنجند

 .......

یه سال بعد از این ماجرا با همین دوستم و یکی

دیگه از دوستان حرفمون به این جریان کشید.

دوستم گفت خیلی دوست داره از اون پسر خبر داشته باشه

اون یکی دوستمون گفت که توی دانشگاه اون پسر

یه آشنا داره و قرار شد ازش خبر بگیره.

بعد از چند روز بهمون گفت که اون پسر با اینکه همه

فکر میکردن خیلی خوبه،اما شماره تلفن و همه

اطلاعات تمام دختراي دانشگاه رو داره و ....

وقتي اينو شنيديم دوستم گفت خدايا شكرت....هيچ كار

خدا بي حكمت نيست.

ميدونم شايد خيلي هاتون بگيد تويي كه تا حالا عاشق نشدي

 نمي توني درك كني........

درسته من عاشق نشدم اما مي فهمم اين حس رو

نمي گم تحمل اين اتفاق براي دوستم يا كساي ديگه

كه اين ماجرا يا جريان هاي مشابه براشون اتفاق افتاده ،

 راحته ....نه اصلا

فقط ميگم يه لحظه به اين فكر كنيم كه خدا صلاح بنده هاش رو ميخواد

همونطوري كه هميشه ميگم خدا عاشق بنده هاشه

مگه ميشه بدون در نظر گرفتن صلاح اونا كاري بكنه ؟؟؟ معلومه كه نه

يه جمله......

 

ببار باران....به اندازه تمام تنهايي ها و دلتنگي ها و دل گرفتگي ها ببار

دل گرفته....

 

سلام خوبيد؟

ديديد بعضي وقتها اونقدر دلتون مي گيره كه

نمي تونيد بخنديد يا آرامش داشته باشيد؟

مرتب دل نگرانيد و كلافه....

اون موقع چي كار ميكنيد؟من الان تو همون موقعيتم ،

دلم يه گوش شنوا ميخواد و يه دل همراه،

دلم ميخواد حرف بزنم و اون گوش،

بفهمه چي ميگم نه اينكه فقط گوش كنه

شما چي؟؟

برام بگيد

....................................

راستي به اين وبلاگ سر بزنيد ..وبلاگ يكي از بهترين دوستامه

بوسه ي باران

...................................

بازم چند خط حرف دلم اميدوارم بخونيد و خوشتون

بياد و ايرادهاش رو ببخشيد.

 

جاده

دستانت را در دستانم مي فشارم

و جاده ها را با هم مي پيماييم

بودنت را باور دارم

دور شدنت را بيشتر

آنقدر دوري از من كه ناله هايم را نمي شنوي

و آنقدر نزديكم به تو كه دوري ات را نمي بيني

خاطرات با هم بودنمان را مي بويم

اما چرا جز من كسي حضور تو را در ياد ندارد؟

چرا همه  مي گويند من هميشه تنها بودم؟

تنها و بدون تو اي نديده همراه لحظه هاي نابم

آيا حس بودنت خيال بود؟

يا انسانهاي حاضر خيالند؟

مي دانم، تمام لحظه هاي شيرين لمس وجودت

خواب خوشي بيش نبود

همواره من بودم و روياي يخ بسته ي عشق

و من ماندم و ردپاهاي دل تنهايم بر روي تن تبدار جاده

جاده اي اندك روشن از نور اميد

اميد به همكلام شدن سايه اي با سايه ي غريبم

براي گفتن و شنيدن حرفهايي كه شنيدن و گفتنشان يعني زندگي

 

اشارتی از دکتر شریعتی 

 

حرف هايي هست كه كلماتش همچون سپند بر آتش،

 در مجمر روح بي قرارند و آدمي را سراسيمه و بي تاب

همچون روح سرگردان از شهر و ديار برون مي كشاند

و در جستجوي مخاطب گمشده اش بر روي زمين آواره مي كند.

 دكتر علي شريعتي.

 

نامه

سلام خوبید؟

ایام شهادت امام علی (ع) رو تسلیت میگم .

يه فايل ساختم به مناسبت اين شبها

خوشحال مي شم دانلودش كنيد(روی دانلود کنید کلیک کنید).

 

دانلود کنید

 

آپ اين دفعه يه نامه است.

يه نامه برای عزیزترینم امیدوارم از نوشتم خوشتون بیاد.

یا حق

 ...........................................

سلام

آدمها معمولا براي عزيزانشون نامه مي نويسن و

 از دلتنگي هاشون ميگن

حالا من ميخوام براي تو كه عزيزترينمي بنويسم و از دل گرفتگي هام بگم

بگم از روزايي كه تو تاريكي، شب مي شن

و از شبايي كه بدون ستاره روز مي شن

بگم از چشمي كه بدون شوق ثانيه ها رو

مي شماره و از قلبي كه بي طپش زندگي ميكنه.

بگم از اقيانوس تنهايي كه به طرف رودخونه ي دلم جاري شده

و از كوه غم كه مهمون وجودم شده

بگم ازشبهايي كه به اميد ديدن ستاره ي آرزوم چشم به آسمون مي دوزم

اما غافلم از اينكه اينجا هميشه هوا ابريه

ابريه اما بارونم حاضر نيست دستهام رو ميزبان قطره هاش كنه

و.................. بنويسم از اميدي كه به خاطر وجودت هنوز زنده است

شما عزيزترين مني ميخوام همه ي حرفاي دلم رو برات بنويسم خدايـــــــا

دلم خيلي گرفته....خيلي

ميدونم گاهي وقتها بي معرفت ميشم،

 بي معرفت مي شم و مثل يه بچه ي كم سن و سال

بهانه ميگيرم و اعتراض ميكنم.

اما مي دوني كه اين بهانه ها واقعا حرف دلم نيست

مي دونم بدم خدايا اما بهم بگو

(( مگه بدا دل ندارن؟))

خدايا بهم كمك كن، تو اين شبهاي عزيز

بهم كمك كن...كمكم كن تا ديگه اعتراض بي جا نكنم.

كمكم كن تا بدونم هيچ كدوم از كارهات بي حكمت نيست.

تا بفهمم تويي كه سرچشمه ي عشق هستي،

هيچوقت به ضرر بنده هات كاري نمي كني.

و كمكم كن تا دلم آروم شه ....آروم شه و آروم بخنده

خدايا دست نيازمو به طرفت بلند كردم

دست خالي برم نگردون

چه خوشبخت است آن كه كسي را دوست مي دارد، عشق مي ورزد

او بر روي اين زمين، در ميان اين كوچه و بازار، انبوه سايه هايي كه

چون اشباح خيالي مي گذرند، يكي را مي بيند، احساس مي كند كه در

ميان اين خلوت خالي يكي وجود دارد.

دكتر علي شريعتي

 

 

رمضان ماه ضیافت خدا مبارک

 سلام خوبید؟

اول ازتون معذرت میخوام که این چند روز وبم قاطی کرده

باز همون مزاحم حرفهای نامربوطی  ازتون معذرت میخوام و بازم

میگم که تو این ماه رمضان واگذارش کردم به خدا........بگذریم

فرارسیدن ماه مهمانی خدا رو به همتون تبریک میگم

امیدوارم لحظه ی افطار به یاد همه باشید و بدونید که

از تک تکتون التماس دعا دارم

 سال اول وبلاگم یه مطلب گذاشتم

نمیدونم چند نفر اون مطلب رو خوندن و یادشونه

اما یکی از دوستان خواست مطلب رو دوباره بذارم

امیدوارم دوستانی که مطلب رو قبلا خوندن ناراحت نشن از تکرارش

و دوستانی هم که نخوندن خوششون بیاد و ایرادهاش رو ببخشن

یا حق

 

 دنیای من

 

دنیای من با دنیای همه آدمها فرق داره

توی دنیای من ماهیها پرواز میکنن پروانه ها شنا .

توی دنیای من فرق نابینا و بینا به خاطر این

نیست که یکیشون نمیتونه ببینه ،

به این خاطره که یکیشون بهتر میشنوه،

 به این خاطره که نابینا با دلش خدا رو

ونعمتهاشو میبینه چیزی که بینا با چشماش نمیبینه.

و فرق زشت و زیبا به خاطر ظاهر نیست

 به این خاطر که زیبا میگه:خوشحالم که زیبام و همه

منو دوست دارن من از همه بهترم اما زشت میگه:

خدایا شکرت که سالمم شکرت که زنده ام و ندگیه شادی دارم.

و اینجا هرگز کسی کس دیگری رو

به خاطر زیبا نبودن ظاهرش تحقیر و ترک نمیکنه.

تو دنیای من خروس وقتی میخونه که دلش نگرفته باشه 

 و توپ بچه ها رو شاخه درخت نمی مونه،

 درخت خودش توپ رو میندازه پایین .

اینجا کسی گرسنه نمیخوابه ،کسی نگران نان نیست.

و بچه ها به گنجشکها سنگ نمیزنن،

 گنجشکها روی زمین راه میرن و آواز میخونن.

تو دنیای من همه همدیگرو دوست دارن

بدون توجه به پول، ظاهر ، مقام و پست

تو دنياي من ......

به نظرت دنیای من قشنگتره یا دنیای تو؟؟

به نظرت عشق چه رنگيه؟؟

به نظرت دوستي از چه جنسيه؟؟

به نظرت معرفت چي شده؟؟

به نظرت مردونگي و وفا كجاست؟؟

توي دنياي من عشق به رنگ چشماي توئه به رنگ قلبت

توي دنياي من دوستي از طلاست از آهنه غير قابل نابودي و پر ارزش

توي دنياي من معرفت تو سينه آدمهاست همسايه قلبشونه

توي دنياي من مردونگي تو وجود همه ي آدمهاست وفا كنار معرفته

توي دنياي تو چي؟

دوست دارم روزي رو ببينم كه  فقط دنياي من بمونه

براي همه ما هم من هم تو هم ما

 

سلام خوبید؟

من الان سفرم و به نت کم دسترسی دارم

این بار که اومدم متاسفانه فهمیدم که بازم یه مزاحم هست

این دومین باره که یکی میخواد آبروی منو

آخه چرا؟؟؟

اینم سفرم جای اینکه آرومم کنه با این اتفاقا بدتر دلم گرفت

یکی میاد تو وبم و برای کسایی که میان و نظر میذارن میره وبشون

و بهشون توهین میکنه

حالا ممکنه چند نفر از چشم من ببینن

شاید  بهتر همینه که وب رو حذف کنم

من از همتون ممنونم شما خیلی دوستای خوبی هستید

به خدا نمیدونم چی کار کنم

نمیخوام کسی باعث مزاحمت برای شما بشه

به خدا خسته شدم دیگه

 

سلام به همه

امیدوارم خوب باشید و شاد

ببخشید من چند روزی نبودم

قراره چند روز دیگه هم نباشم

راستش قراره انشاالله براي 2 يا 3 هفته برم سفر

خوشحال میشم تو این مدت بهم سر بزنید

وبرام نظر بذارید، من مرتب نظراتتون رو ميخونم

باغ بارون خورده ی من رو تنها نذارید

این باغ با حضور شما شادابه

انشاالله وقتی برگشتم جبران میکنم

شاد باشید

یا حق

 

عشق از زبان بزرگان

مي تواني ستارگان را انكار كني


مي تواني حركت خورشيد را انكار كني


مي تواني حقيقت را دروغ بخواني


در عشق من اما ، ترديدي نداشته باش

                 ويليام شكسپير

 


آب اقيانوس ها را توان خاموش كردن عشق نيست


سيلاب ها را ياراي غرق كردن عشق نيست

            غزل هاي سليمان


 


زير بناي آفرينش عشق است

            والت وينمن

 

 

دلربا را نيازي به آرايه نيست


در نا آراستگي دلرباترين است

               جيمز تامسون

 

 


عشق برترين ثروت ماست


تنها طريقي كه از اين گذر مي توان ديگران را ياري داد

                    اوريپيد

 

اسپانیااااااااااا ۲۰۱۰  

 

 

تبریک میگم به خودم و تمام هوادارای تیم اسپانیاااااا


خيلي خوشحاااااااااااااااااال شدم


خصوصا كه آقاي مارادونا كه تيمش 4تا گل

 از آلمان خورد و حذف شد ديگه نمي تونه بگه


اسپانيا شخصيت قهرماني نداره


خوب معلوم شد كدوم تيم لايق قهرماني بود


و به قول آقاي صدر  مارادونا بدترين مربي جام جهاني بود


حالا فكر كنم تمام هواداراي آر‍‍ژانتين به خونم تشنه ان


ولي از شوخي گذشته من خودم اول

 اسپانيا رو دوست داشتم و بعد آرژانتين


خوب البته بيشترررررررررررررررررررر دوست داشتم

اسپانيا قهرمان شه


حالا هم به همه هوادارا تبريك ميگم


بهترين تيم و بازيكن ها .....اسپانياااااا


همشون به خصوص داويد ويا، ايكر كاسياس و راموس

 



 

آرامش

سلام به همه

امیدوارم خوب و شاد باشید

ین بار باز هم چند خط حرف دلم رو نوشتم و یه مطلب

خوشحال میشم این مطلب رو بخونید و بهم جواب بدید

راستی متاسفانه نمیرسم  بیام و بگم آپم...

ببخشید منو.

 

حرف دلم....(به خوبی خودتون ببخشید).

من شمع و ماه

 

 امشب هم

من و شمع کنار حوض هستیم

و ماه مهمان تنهایی ماست

من آتش غمم را با آن دو قسمت میکنم

و چه مهربان میزبانانی هستند برای این شعله

من می گویم و می نالم

شمع می گرید

و ماه در دل حوض بر خود می لرزد

 جغدی روی شاخه درخت می خواند

چه کسی گفته جغد شوم است؟

آه چه زیابست آوای آن جغد پیر

که با موسیقی دردناک تنهایی من در هم می آمیزد

و هذیان های پریشان مرا به رقص وا می دارد

و من بدون توجه به تیک تاک ساعت

حس سوزان درونم را

در هیبت جملات از دل خارج می کنم

اما....

اما ضربه های سهمگین تیشه ساعت

شب را از ریشه جدا می کند

و روز لبخند گرمش را به زمین می بخشد

با خود می اندیشم" ازمهمانی دیشب چه مانده؟

از شمع اشکهای سردش

و از ماه....فقط خاطره اش

و من ماندم و نیمکت تنهایی

من و پنجره ی بسته ی احساسم

من و غروبی که دیگر زیبا نیست

اما....

اما غروبی در افق امید به خدا

 

به نظر من خیلی از ما فراموش کردیم چطور باید زندگی کنیم

فراموش کردیم چطور میتونیم آرامش داشته باشیم و از

لحظه های زندگی لذت ببریم

بزرگترین مشکل ما تو زندگی اینه که به

مشکلاتمون بیش از حد بها میدیم

یه پیشنهاد دارم....

وقتی حس می کنید استرس های زندگی

 بیش از اندازه بهتون فشار آورده و

به آرامش نیاز دارید، چشمهاتون رو بندید

 و فضایی رو تصور کنید که می خواید اونجا باشید

اون فضا سرزمین شخصی شماست

 و مالک اول و آخرش فقط خودتون هستید

می تونید هر تغییری رو دلتون بخواد تو اون فضا ایجاد کنید

حتی تغییرهایی رو که به نظر غیر منطقی میاد

مثلا دریاتون میتونه صورتی باشه

یا برگ در ختهاتون آبی

به هر کسی که بخواید می تونید اجازه ورد بدید

شما پادشاه و مالک این سرزمین هستید

حالا عضلات بدنتون رو منقبض و منبسط کنید

از پا تا سر

بعد چند بار نفس عمیق بکشید

با هر دم تمام حس ها و تلقین های خوب رو وارد خودتون کنید

و ذهنیت ها و فکرهای بد و

 استرس زا رو با هر باز دم از خودتون دور کنید

و با راحتی خیال از فضای دلخواهتون استفاده کنید

فکر میکنم این روش بتونه آرومتون کنه

حالا ازتون یه خواهش دارم

فضایی رو که ماله شماست برام توصیف کنید

منتظر جواب هاتون هستم

 

اگه خدا بخواد قراره چند روزی بریم مشهد

وقتی انشاالله برگشتم سعی میکنم جواب محبت هاتون رو بدم

یا حق

تولدم(27خرداد)

شبی در محفلی ذکر علی بود

 
شنیدم عاقلی فرزانه فرمود:

 
اگر دوزخ به زیر پوست داری


نسوزی گر علی را دوست داری


اگر مهر علی در سینه ات نیست


بسوزی گر هزاران پوست داری

 

میلاد مولود کعبه ، امام علی (ع) بر همه شما

به خصوص آقایون محترم مبارک.

 


سلام خوبید؟

راستش قصد داشتم فردا آپ کنم یعنی روز 27 خرداد که روز تولدم هست

اما متاسفانه به دلایلی نمیشه

برای همین امشب نوشتم

امیدوارم بخونید و خوشتون بیاد

یا حق

 

 باز هم چند خط حرف دلم

و این بار برای تولدم.....

ایراداتش رو ببخشید

......

 

باز هم سالی گذشت

و قصه ای جدید برای زندگی ام آغاز شد

بازهم بهار عمرم از راه رسید

بهاری سردتر از زمستان

مدتیست سرزمین رویایم یخ بسته

نفس هایم بی هدف ، شیشه را تار میکند

پرتوی عشقی نیست گرمایم بخشد

و بازدم مهری نیست دم سردم را پاسخ گوید

چه دردناک است دنیا را تنها لمس کردن

و چه سخت است ثانیه ها را در حسرت شمردن

حسرت چشمی همسو با نگاهم

و قلبی نشسته روی نیمکت احساسم

عقربه ها حس بودنم را نیش می زنند

وتیک تاک ساعت خیالم را می آزارد

ای کاش هوا چون دلم ابری بود

و آسمان چون چشمم بارانی

ای کاش با من هم نوا میشدی باران

و امروز را برای تنهاییم جشن میگرفتی

پنجره را باز میکنم

دست خورشید صورتم را مینوازد

اما این دست

دست مهربان خداست

و صدایی در آسمان می پیچد....

تولدت مبارک ای مسافر بهار

 

 

عشق

ما همه نیازمند عشق هستیم، عشق بخشی از

سرشت انسانی است، به همان اندازه ی خوردن،نوشیدن

و خفتن. گاهی به هنگام تماشای یک غروب زیبا،

 خود را کاملا تنها می یابیم

و می اندیشیم؟" این زیبایی اهمیت ندارد،

چون کسی را ندارم تا در این زیبایی با او سهیم شوم."

در چنین مواقعی باید بپرسیم:" چند بار

نثار کردن عشقمان را از ما خواسته اند و ما امتناع کرده ایم؟

چند بار از نزدیک شدن به کسی

و گفتن آن که دوستش داریم، ترسیده ایم؟"

از تنهایی حذر کنید. به اندازه ی خطرناک ترین

 داروهای مخدر خطرناک است.

اگر غروب دیگر برای شما معنایی ندارد،

فروتن باشید و به جست و جوی عشق برخیزید.

بدانید که همچون بقیه ی برکت های روحانی،

 هر چه بیشتر حاضر به بخشش باشید،بیشتر دریافت می کنید.

 

پائولو کوئیلو

کتاب مکتوب

 

 

بازگشت دوباره

سلام خوبید؟

سالوز میلاد آسمانی حضرت فاطمه(س) رو به همه شما

به خصوص مادرن مهربان و بردبار و مادر عزیز خودم تبریک میگم.

این مطلب یه پست جدید نیست برای همین به کسی خبر ندادم

این مطلب رو توی پست قبلی نوشتم.

امیدوارم تمام مادران ایران همیشه شاد و سلامت باشند.

مادرم ....دوستت دارم ای فرشته ی آسمانی

راستی اگه قالب وبلاگ سنگینه بگید تغییرش بدم

 

سوره کوثر به سه زبان....

بسم الله الرحمن الرحیم

اِنّا اَعطَیناک الکَوثَر(1)

فَصَلِّ لِرَبِّک وَانحَر(2)

اِنَّ شَانِئَکَ هُوَ الاَبتَر(3)

 

به نام خداوند بخشنده مهربان

[ای پیامبر] ما به تو کوثر[خیر کثیر] بخشیدیم(1)

پس برای خدا نماز بگزار و قربانی کن.(2)

محققا دشمن تو مقطوع النسل است(3)

  

.In the name of Allah, the Beneficent, the Merciful

(1)Surely We have given you Kausar

 (2)Therefore pray to your Lord and make a sacrifice

(3)Surely your enemy is the one who shall be without posterity

 

                                                              

سلام خوبید؟

من برگشتم

راستش دلم خیلی برای نوشتن تنگ شد

درسته هنوز هم دلم گرفته و .....اما میخوام بنویسم

شاید آروم شم و روحیم بهتر شه.

ممنون که تو این مدت به یادم بودید.

امیدوارم بازهم نوشته هامو بخونید و خوشتون بیاد.

برام خیلی دعا کنید.

همیشه شاد باشید.

یا حق

 

 

 

این سماور جوش است

پس چرا می گفتی

دیگر آن خاموش است؟

باز لبخند بزن

قوری قلبت را زودتر بند بزن

توی آن

مهربانی دم کن

بعد بگذار که آرام آرام

چای تو دم بکشد

شعله اش را کم کن

دستهایت: سینی نقره نور

اشکهایم: استکانهای بلور

کاش، استکانهای مرا

توی سینی خودت می چیدی

کاشکی اشک مرا می دیدی

خنده هایت قند است

چای هم آماده است

« چای با طعم خدا »

بوی آن پیچیده

از دلت تا همه جا

پاشو مهمان عزیز!

توی فنجان دلم

چایی داغ بریز...

 

 عرفان نظر آهاری

 

 

 

 

بازهم چند خط حرف دل خودم.....(ایراداتش رو ببخشید)

 

پشت حصار تنهایی

 

پشت این حصار تنهایی

اینک منم غریب و تنها

بی یار و بی هم نفس

بوته ی خیالم پژمرده

درخت امیدم بی برگ و بار

اینک منم

با چشمی پر ز خون

و دلی پر ز آه

دست میکشم بر چهره ی خویش

و گرد غم را پاک میکنم

اینک منم

تنها در برهوت این کویر

ماه همدم آسمانم

شمع هم درد زمینی ام

با آسمان سخن میگویم و با زمین می گریم

اینک منم

غمگین چون ماه و گریان چون شمع

چشم دارم اما نمیبینم

گوش دارم اما نمیشنوم

زنده ام اما نه برای زندگی کردن

زنده ام فقط برای زنده بودن

و نفس میکشم در هوایی که درآن همنفسی نیست مرا

و.......

اینک منم

محبوس پشت حصار این تنهایی

 

 

 

 

یه جور خداحافظی اما شاید موقت

سلام به همه شما خوبان

راستش دلم خیلی گرفته

حتی دیگه نمی تونم بنویسم

دیگه وبلاگ رو نمی نویسم البته شاید برای یه مدت کوتاه

شاید هم برای همیشه

نمی دونم.......

برام دعا کنید

و بدونید که همیشه براتون دعا میکنم

.......

هر بدی و خوبی ازم دیدید حلالم کنید

خداحافظتون

 

 

 ................................................

سلام

ببخشید که نشد همه رو خبر کنم و فردای نوشتنم هم نشد

انشاالله امشب بهتون سر میزنم

بازم معذرت میخوام

یا حق

۸۹/۲/۱۴

 

چند خط حرف دلم....(بازم ایراداتش رو ببخشید)

 

 باید بروم....

 

قایقی ساخته ام

قایقی از تنهایی

بادبانش اشک

پارویش دل من

می اندازمش به دریای دلتنگی ها

و همسفر می شوم

با قلب گریان تنهایی ها

چشم میدوزم به افق

آن دوردست ها

رنگین کمانی می بینم پیدا

قرمزش دل خونینم و نیلی چون قلب گریانم

زرد رنگ رخسارم

آبی اشک چشمانم

باید بروم

باید...

باید...

چشم می بندم و باز میکنم

آسمان ابری شد

رعد را می بینم

برق را می شنوم

قطرات باران از روی پاروی دلم

می زداید غبار دل گرفتگی را

زمانی می گذرد

نوری در دل تاریکم می شکفد

باز هوا روشن شد

باز هم رنگین کمانی زیبا

اما این بار....

آبی مثل فردایم

نیلی اش رنگ دعا

زرد چون نور امید

قرمزش عشق خدا

.

می دانم باید بروم ،اما..

 تا کجا؟

خدایا سکان دلم را به تو دادم

برسان مرا به عاشق ترین قلبها

 

 

نبسته ام به کس دل، نبســـــته کس به من دل


چو تخــــته پــاره بـــر موج رهـــا رهـــا، رهـــا من

 


ز مــــن هر آنکــه او دور، چـو دل به سینه نزدیک


به مـــن هر آنکـه نزدیک، ازو جــــــدا، جــــدا من

 


نه چشــــم دل به ســـــویی، نه باده در سبویی


که تــــر کـــــنم گـلـــــــویی، به یاد آشنــــــا من

 


ســــــتاره هــــا نهـــــــفتم در آسمـــــان ابــــری


دلــــــم گرفته ای دوست، هـــــوای گریــه با من

 


نبسته ام به کس دل، نبســـــته کس به من دل


چو تخــــته پــاره بـــر موج رهـــا رهــــا، رهـــا من

 

 سیمین بهبهانی

 

 

 

 

 

سلام به همه

خوبید؟

سال نو مبارک

امسال تا اینجا چطور بود؟

امیدوارم برای همتون سال خوبی باشه

راستش من که بازم دلم گرفته اما دلیلش رو نمیدونم

اما دعا میکنم شما همیشه شاد و خوشحال باشید

میخواستم چند تا از عکس های سفر رو براتون بذارم

انشاالله دفعه بعد عکس هارو میذارم تو وبلاگ

راستی اهنگ وبلاگم هم یه آهنگ بندریه با صدای مرحوم عبداللهی.

موفق و شاد باشید.

یا حق

 

 

من ماندم و کویر

 

و من تنها ماندم.

 من ماندم و کویر خلوت و ساکت و مبهوت برزخ و در برابرم،

قامت بلند و شگفت این کوه،

 و وسوسه ی پر خطر این راه پیچاپیچ و نامعلومش

و من تنها ماندم.

کویر برزخ مرا می ترساند.

سکوت بهت آمیز و مخوفی داشت.

گرد سواری که هیچ

گردبادی نیز آرامش مرده ی آن را آشفته نمی ساخت.

 

دکتر علی شریعتی

 

 

این چند خط رو خودم نوشتم

میدونم که کلی ایراد داره

امیدوارم به بزرگی و خوبی خودتون ببخشید

یا حق

من و باران

 

باز هم قصه ای دیگر

قصه ی غصه ی دل

من و پنجره و انتظار باران

آه باران! من تو را می خوانم

دل تنگم به بهانه ی دیدار تو می گرید

من تو را میخوانم

تو که زیباتر از پرواز یک پرنده در قفس هستی

و شیرین تر از طعم یک لبخند تلخ

چه رویای شیرینی

قطرات باران روی شیشه ی احساسم

اما این رویاست یا خیال یا که سراب؟

من و تنهایی زیر باران

دست در دست هم

صورتم خیس از فوران احساس دلم

یا شاید از حس غریب دوست داشتن

ببار باران

ببار بر کویر خشک قلبم

ببار و غبار تنهایی را از پنجره ی دلم پاک کن

.

.

و اکنون

من و پنجره و لذت باران و..

.

بوی خدا

 

عیدتون مبارک

 

سلام به همه خوبید؟

سال نو همه پیشاپیش مبارک

من تا چند ساعت دیگه دارم میرم سفر و نمیتونم

 بیام و بهتون عید رو تبریک بگم.

ببخشید که نمیتونم بیام و تبریک بگم بهتون

امیدوارم سال خوبی داشته باشید.

متاسفانه نمیتونم بیام و همه رو خبر کنم برای این پست

امیدوارم امسال بهترین سال باشه براتون

ما ببرها که امسال برامون قرار سال خوبی باشه

ببینیم خدا چی میخواد.

انشاالله که برای همه سال خوب و خوشی باشه

شاد و موفق باشید.

راستی موقع تحویل سال و دعای تحویل سال منو فراموش نکنید.

یا حق

 

 

 

 

 

مبارکتر شب و خرمترين روز


به استقبالم آمد بخت پيروز


دهلزن گو دو نوبت زن بشارت


که دوشم قدر بود امروز نوروز


مهست اين يا ملک يا آدميزاد


پري يا آفتاب عالم افروز


ندانستي که ضدان در کمينند


نکو کردي علي رغم بدآموز

 
مرا با دوست اي دشمن وصالست

 
تو را گر دل نخواهد ديده بردوز


شبان دانم که از درد جدايي


نياسودم ز فرياد جهان سوز


گر آن شب‌هاي باوحشت نمي‌بود

 
نمي‌دانست سعدي قدر اين روز


***


برآمد باد صبح و بوي نوروز

 
به کام دوستان و بخت پيروز

 
مبارک بادت اين سال و همه سال

 
همايون بادت اين روز و همه روز


چو آتش در درخت افکند گلنار


دگر منقل منه آتش ميفروز


چو نرگس چشم بخت از خواب برخاست


حسدگو دشمنان را ديده بردوز


بهاري خرمست اي گل کجايي


که بيني بلبلان را ناله و سوز


جهان بي ما بسي بودست و باشد


برادر جز نکونامي ميندوز


نکويي کن که دولت بيني از بخت

مبر فرمان بدگوي بدآموز

منه دل بر سراي عمر سعدي


که بر گنبد نخواهد ماند اين گوز


دريغا عيش اگر مرگش نبودي

 
دريغ آهو اگر بگذاشتي يوز


***


برخيز که مي‌رود زمستان

 
بگشاي در سراي بستان

 
نارنج و بنفشه بر طبق نه


منقل بگذار در شبستان


وين پرده بگوي تا به يک بار


زحمت ببرد ز پيش ايوان


برخيز که باد صبح نوروز


در باغچه مي‌کند گل افشان

 
خاموشي بلبلان مشتاق


در موسم گل ندارد امکان


آواز دهل نهان نماند


در زير گليم و عشق پنهان


بوي گل بامداد نوروز

 
و آواز خوش هزاردستان

 
بس جامه فروختست و دستار


بس خانه که سوختست و دکان


ما را سر دوست بر کنارست


آنک سر دشمنان و سندان


چشمي که به دوست برکند دوست

 
بر هم ننهد ز تيرباران


سعدي چو به ميوه مي‌رسد دست

 
سهلست جفاي بوستانبان

 

سعدی

 

 

حالا بیاید دور سفره هفت سین و با هم دعای تحویل سال رو بخونیم

 

 

 

بهار بهترین بهانه برای اغاز واغاز بهترین بهانه برای زیستن


آغاز بهار بر شما مبارک

شاد باشید

یا حق